هیچکس قدر زحمتای این بچه رانمی داند
آقای باغبان باشی ...خسته نباشی.... ...
نویسنده :
مامان اعظم-باباعلی
17:34
به قول قدیمی ها قیافه حق به جانب
گاهی این شازده ی ما وقتی مثلا لیوانی از دستش بیفتد یا چیزی را روی زمین بریزد خلاصه وقتی خطایی کرده باشد نادم وپشیمان مثل یک مرد میرود کناری می نشیند وفقط زمین را نگاه میکند از این کارش خیلی خوشم میاد چون مثل یک مرد قیافه میگیرد ووقتی زیاد به او نگاه میکنیم می خندد وانگار نه انگار کار او بوده ونهایتااینکه اگر در زمان وقوع خطایش کنارش باشیم وبفهمیم پشت سرهم میگوید آه.......آه....واین حاکی از خبردادن خطایش میباشد پسرا اینطورن دیگه غرور دارن ......... ...
نویسنده :
مامان اعظم-باباعلی
17:22
پسرمان مرد شده است خودش تناول میکند
وقتی می بینم پیش بند چهل تیکه ای را که خیلی دوستش دارد می بندیم دیگر صدایش در نمی آید وخودش غذایش را بادل وجان میخوردمن نیز لذت میبرم چه برسد به خودش. نتیجه اینکه کودکان دوست دارند غذایشان را بریزند بپاشند از سر وکله شان بریزند ولی خودشان کیف میکنند اگرچه برای مادرشان زحمت شستن یک پیش بند را فراهم میکنند نتیجه دیگر اینکه :همیشه از دوقاشق استفاده کنید اگرلازم شد بایک قاشق شماغذایش بدهید با یک قاشق دیگر بگذارید لذت خودش راببرد ...
نویسنده :
مامان اعظم-باباعلی
17:16
حرفهای دل من(مامان اعظم)
طه عزیزم ،نورچشمانم من وتو دو دوست ودو یاور هم هستیم از صبح تا وقتی که بابایی بیاد خونه من خونه رو تمیز ومرتب میکنم وتونیز در شلوغی خانه نمره بیست را دریافت میکنی واین برای من مادر که می بینم فرزندم در خانه تکانی هرروزه به من کمک میکنه خیلی شادی آوره وکیف میکنم وباعشق جمع وجور میکنم فقط روزهایی که بخوام ماشین لباسشویی روشن کنم دیگه شما مجالی به من نمیدی واین از خصوصیت همه ی پسرهاست که از دخترا شیطون ترن برای پسرگلم بگم که روزی که منوبابایی باهم ازدواج کردیم چون شکرخدا هم کفو هم بودیم همه چی را به اسانی پیش بردیم والحمدالله زندگی خوبی داریم وبرای همه ی نعمتهای خدا وداشتن تو وبابایی خداراشاکرم خدایا خودت میدانی که هردوی...
نویسنده :
مامان اعظم-باباعلی
16:48
حرفهای دلم (باباعلی)
طه های دلبندم سلام پسرم منوببخش بابایی که این روزها کمترتورا می بینم کمتر باتو بازی میکنم وتو برای اینکه بابا به درسهاش برسه میری خونه ی بابابزرگ . ببخش که اگر درحق تو ومامان کوتاهی میشود باشه امتحانام که تموم بشه از روی فرصت میریم باغ باباحسین وبیشتر وقتمو در اختیارشماها میزارم ازتو ومامانت که برایم وقت میگذارید وحوصله به خرج میدهید وگاها از خونه میرین بیرون که من بیشتربه درسهام برسم ممنونم آخه پسرم این همکاری تو ومامانت باعث شد که من بعدازگرفتن اولین لیسانم دوباره جهت خواندن مهندسی برق ادامه بدم باریکلا پسرم .دست مریزاد مامان طه ...
نویسنده :
مامان اعظم-باباعلی
16:40
میوه دلم طه جون
دلخوشی هایم کم نیست
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- وقتی کفش هارا از پله ها پایین می اندازد یعنی اینکه طه یم بزرگ شده ودستهایش قدرت برداشت وپرتاب دارد وخداراشکر میکنم وقتی دستش به دستگیره ی در میرسد یعنی به نسبت چندوقت قبل قدکشیده وبزرگتر شده جای شکرش باقیست ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- وقتی از سر سره پایین می آید من نیز چون او شاد میشوم یعنی پسرم از سلامتی کامل برخوردار است خدایا توراهزاران بار سپاس &n...
نویسنده :
مامان اعظم-باباعلی
0:37
طه لب تراس طبقه ی سوم
اول خیلی آرام تو بغل مون مینشینه بعدا کم کم خودشو به لب تراس میکشونه ودر آخر راحت میشینه روی لبه تراس ومنتظر میشه که از تو کوچه بقول خودش دودو که همون گربه هست رد بشه ...
نویسنده :
مامان اعظم-باباعلی
0:24